دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،
دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،

بوى وصل


بوى وصل مهدى صاحب زمان آید همى
بعد از آن باران مهر بى کران آید همى

چون ببارد، دانه ها سیراب گردند العطش
فصل آهنگ سمن در بوستان آید همى

خوب ها یک چند پیش از واقعه یک جا رسند
عصرِ شیرینى صبر صالحان آید همى

بار دیگر معجزاتِ ایزدى پیدا شود
آن زمان عیسى مسیح، از آسمان آید همى

خضرِ مهدى بار دیگر جام حى بر لب زند
حضرتِ الیاس هم در کاروان آید همى

صخره ى موسى شود اسباب رزقِ مهدوى
شادى هارونِ احمد در خزان آید همى

آسمان فریاد و بانگ نو بهاران مى زند
روزگارِ انتقام از ظالمان آید همى

عصرِ او با منجنیقى، کودکى کى مى کشد؟
تیغ بر کف دارد و مُنجىّ جان آید همى

دستِ رحمت بر سر سرگشتگان خواهد کشید
نور و مهر پاکدستان در سران آید همى

پاسخ دلتنگى این سوز و سرما مى رسد
کرسى گرم خدا در آشیان آید همى

عرش هم مى خندد از دادى که جارى مى شود
فرش تاریک جهان فردا عیان آید همى

یک طرف مژده دهد دانش به خیل آدمى
زان طرف تأویل اخبار خسان آید همى

دانشت گوید که والا سوى بالا مى رود
عقلِ کلّ آفرینش سویمان آید همى

آن همه اخبار پُر گشتن زمین از این فساد
هم بشارت بود و پاکى در جهان آید همى

مردگانِ زنده دل از خاک سر بیرون کنند
مستجاب الدعوه ها! عهد مهان آید همى

در مدینه اتفاقاتى بیفتد باز هم
بوى دود آتشِ سلمانیان آید همى

عصر تاراج ددان، فردا به سر خواهد شدن
کشتى نوح مُعمّر گو چه سان آید همى

سیّدى از نسل سِبط مصطفى را مى کُشند
از خراسان بوى جوى عاشقان آید همى

از یمن عطر محمّد مى وزد عاشق شدم
حضرت احمد! شهى هم نامتان آید همى

پرچمِ خون حسین بن على در دست او
بزم رزم نوبتِ آخرزمان آید همى

کوفه توبه مى کند، آدم پیمبر مى شود
حاکمى پیر و جوان، بالا میان آید همى

روزگار جهل و نسیان مى رود تکبیر گو
یاد ایزد، مهربانِ مهربان آید همى

سینه ها سرشار از ذکر خداى بى کران
قلب ها پر بار از عشق جنان آید همى

روزگار خود پرستى مى رود تهلیل گو
وحدت عالى پیامِ جاودان آید همى

مى رسد اندیشه و گفتار و کردار نکو
با سلیمانِ زمان، تختِ روان آید همى

جنّیان در مرکبش با جنّیان در التهاب
اتّحادِ باورِ آزادگان آید همى

از نصارى از یهود و غالى و از بت پرست
جمعى از آیات چون ابر خزان آید همى

مسلمین بنگر که با ایمانیان چون مى کنند
باز هم مثل وهب وقتش دوان آید همى

پیرمردى چون حبیب و عبدِ زارى نام جون
تاجرى مثل زهیرِ پرتوان آید همى

مثل اکبر مثل اصغر همچو قاسم مى رسد
زینبى دیگر کنارِ ساربان آید همى

بوى خون مى آید از شام و عراق و منطقه
وقت تغییرى در این کون و مکان آید همى

شیعیان باید از این پس شیعه اى دیگر شدن 
ذوالفقار از خانه اى امن و نهان آید همى

یاس ها در کوچه ها گل مى کنند از آن نفس
نرگس محبوب والا باغبان آید همى

کوچه ها را آب و جارو مى زنیم یارى رسد
صاحبِ دل این زمان چون میهمان آید همى

کوچه ى دل جز خدا زین پس چراغانى نشد
میهمان؟ استغفرالله میزبان آید همى

اسم هاى نیکِ رب خورشید دل ها مى شود
پاسخ فریادِ الغوث و امان آید همى

یا ولىُ یا علىُ یا أمانَ الخائفین
رحمةٌ للعالمین بنگر چنان آید همى

عالم پیر به یک باره جوان گردد همى
از صبا باد مسیحایى وزان آید همى

کربلا ساقىِ جامِ وصلِ او دستِ عمو
العطش جامى به رنگ ارغوان آید همى

بوى جوى حضرت مولا شنیدم از نجف
روز وصل مهدىِ صاحب زمان آید همى

یا علی