دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،
دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،

از اول تا آخر همه عشق

 

سلام بر تو

ای پیامبر مهربانی!

پیام آور مهر و مهربانی!

 

با تو مناجات می کنم

ای حبیب و دوستِ خدا!

با مدد از اسم یا حبیبِ الله جلّ شأنه

 

پرسیده بودند:

خلقت را چه علت بود؟

پاسخ داده شد:

خدای تنها و أحد نیازی به خلقت نداشت که همواره صمد می خوانمش

بی نیاز از هر لحاظ

مهربان که باشی، مهرپذیر معنا پیدا می کند

و به دنبال عشق ورزیدن می گردی

و حالاست که آفرینشِ فرشته و پری و آدمی معنا می شود با نام مهربان خدا که هو الرحمن

و وقتی مهربانی خدا دیده شد از باب قانون شکرگزاری، مهرش افزون می شود و خاص که هو الرحیم

و این گونه است که از حضرت اول،

مهربانی آغاز می شود که هو الأول و تا آخر ادامه دارد که هو الآخر

ای حبیب خدا !

نور تو بود که اول مخلوق خدا بود و چون تو نبودی خلقتِ فلک و افلاکی نبود؛ الوافی 1/52

و شدی جلوه ی اسم اول خدا در خلقت نور و روح و تجلّی اسم آخِر در فصلِ بلوغِ نبوت ای خاتم المرسلین ای اول و ای آخِر!

ای او که نظر بر عرش و کرسی انداختی

ای محمّدِ خدا

و ای محمّدِ من

ای که شبی پله پله تا ملاقات خدا رفتی که

سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلىَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُریَهُ مِنْ ءَایَاتِنَا  إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر؛ اسراء/1

منزه است خدایی که بنده اش را شبی از مسجدالحرام تا مسجد الاقصی سیر داد، همان مسجدی که پیرامونش را مبارک گرداندیم تا از معجزات خود بر او بنمایانیم که اوست شنوا و بینا

 

تا آسمان دیدار و عالم شهادت رفتی و بازگشتی

ای محمد!

صلّی الله علیک و علی أهل بیتک الأطهار

 

در آن شبِ دیدار

رفتی و آیات خدا را یک یک به مشاهده نشستی و وجودت همه ذکرِ یا شاهد و یا مشهود و یا شهید شده بود و قدم به قدم نوبت مشاهده ی آیه ی انور و والاتر  

تا آن جا که رفتی به نورستانی که خدای نور و خالق نور و منوِّر نور،

به تماشای انوار عرش خود برد تو را

و نور علی و فاطمه و حسن و حسین تا محبوب خدا حضرت بقیة الله را به تو نشان داد ای حبیب الله و نور مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشریف می درخشید در آن میان مانند ستاره ای درخشان و حضرت حبیب جلّ جلاله، بار دیگر از دوستی او گفت که

ای محمد! دوست بدار او را که او را دوست دارم و هر که او را دوست دارد دوست بدارم؛

یَا مُحَمَّدُ أَحْبِبْهُ فَإِنِّی‏ أُحِبُّهُ‏ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّه‏؛ غیبت نعمانی 94

حالاست که ای رسول محبت

تفسیر آیات خدای تو، معراجی می شود که باید برای محبوب خدا شدن عاشق شد،

عاشقِ محبوب خدا و گنج پنهان خدا،

تا از سحرِ عشق و مسیر دل سپردگی، روزِ سرسپردگی و بندگی آغاز شود تا ببخشد او که برای مهربانی و بخشش به دنبال بهانه می گردد؛

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ آل عمران/ 31

 

ای محمد بگو!

بگو که اگر تمنای محبت خدا می کنید

پای بر جای پای من بنهید تا خدا دوستتان دارد و بیامرزدتان که اوست غفور و اوست رحیم و بسیار بخشنده ی مهربانِ مهربان.

 

این گونه می شود که قصه ی عشق و مهربانی از این 114 بسم الله الرحمن الرحیم، حرف اول و آخر خدا به عنایت معراجِ شما تفسیر می گردد که هو الأول و الآخِر

و آخرین شما آن چنان دوست داشتنی می شود و هر که در هر گوشه ای از جهان آفرینش،

بهره ای از عشق الهی خواهد،

خود آگاه یا ناخود آگاه از چشمه ی مهربانی ها بنوشد،

سپاس آورد یا نیاورد که رازِ مخفیِ آل الله نیز چون خدای خویش و چون محبت آشکار است و پنهان که سبحانک یا ظاهر تعالیت یا باطن أجرنا من النار یا مُجیر!

 

حالا داستان خلقت تماشا دارد، خلقتی که ابتدایش مهربانی است و انتهایش مهربانی،

رحمتِ واسعه ی الهی

همان رحمانیت خدا که جلوه گر شده در ساعتِ عاشقی،

آن گاه که عقربه های دایره ی دقایق و ظرایفِ روزگاران بر هم افتد و بشود دوازده.

 

اینک ای دل به حافظ تفألی بزن که؛

طفیل هستی عشق اند آدمی و پری/ ارادتی بنما تا سعادتی ببری

و بگشا کتابِ کریمِ خدا را که

خویش از رازِ خلقت چگونه پرده بردارد؛

که جنیان و آدمیان را نیافریدم جز از برای عبادت؛

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ ذاریات/56

و چه عبادتی بالاتر و والاتر از محبت

که مگر دین به جز حُبّ معنا بشود که

هل الدین الا الحب؟ ؛ کافی/8،80

و مگر عبادت جز از سر عشق و منظرِ دوستی توان کرد و نماز بی عشقِ عشقِ خدا مگر معراج مؤمن بتواند بشود؟

ای دل!

عاشق که باشی همه چیز رنگ خدا می گیرد و عبادت می شود

عبادت، عبادت می شود و ایمان می شود ایمان و نماز، نماز؛

پس از اکنون دیگر از نماز و حج و روزه ای نگو که عشقِ خدا و بهانه ی هستی در قلبِ آن الفبای پوچ، پنهان نگشته که آن نماز در شام و عراق به نا حق سر می برد و در ایران و هر کجای جهان خوانده شود، فریب می شود و رهزنی دین و ایمان!

 

حالا ای رسول مهربانی!

در محضر شما،

سلام می دهم به محبوب خدا و خوبان خدا

سلام به بهترین خدا که

بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ هود/86

بقیة الله بهتر است از برایتان ... اگر ایمانتان ایمان باشد

و اظهار ارادت و خدمت می کنم و دلم می لرزد و می ترسد

از این که بار دیگر غفلت آید و قیامم در سلام و عشق به او قائم نماند و دائم نگردد؛

کلمات شما را تکرار می کنم که

سبحانک یا دائم تعالیت یا قائم أجرنا من النار یا مجیر؛

و این بار به انتظار نمی نشینم

و ایستاده بارِ انتظار بر دوش می کشم

و با این جرقه ی عشق،

آتشکده ی پارسی جانم را روشن می کنم

و هیزم سلام و تمنا بر سر هیزم عشق بریزم

و از برایت پندار و گفتار و کردار نیک آورم

و این سان شعله بیفکنم در این آتشی که از آغاز تا فرجامش عشق است و مهربانی

تا بشود به عشق تو نیکوکار بگردم

و برای خدمت به خدای تو

خدای تو و عشاق نیک اندیش و نیکو پندار و کردارِ تو

در هر کجای عالم

از هر کوی و برزن

و هر نژاد و رنگ و شهر و کشور

به رسم عاشقی و نیکوکاری

زمین خدای تو را

خاکِ محبوب و حبیب تو را

برای عشق

و به رسم مأمومان امامِ آخرِ الزمان

همراه تو ای أباصالح المهدی

به کف گیریم که

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون؛ انبیاء/105

در زبور داود پس از تورات موسی نوشتیم که زمین بازمانده ی بندگان صالحم گردد.

حالا دلم می لرزد

و از پس و پیش این عصر و این زمانه،

آتش غفلت می بیند

و هم نوای با تو ای یارِ آسمانی،

نغمه سر می دهیم که

سبحانک یا أول تعالیت یا آخر أجرنا من النار یا مجیر

و امیدمان با خدایی که اُمید نام اوست همواره پابرجاست و قائم

که سبحانک یا رجاء تعالیت یا مرتجی أجرنا من النار یا مجیر؛ مفاتیح الجنان/دعای مجیر

 

و ای بنده ی خدا و رسول سِلم و صُلح و سَلام!

سلام و خداحافظی ام به فرزندِ غرق در عبادتِ معبود تو از سال 250 هجری

غرق در نورِ خدا

همه سلام می شود

سلامی که نه از من

که از جانب خدای اوست که

سبحانک یا سلام،

می خوانمش

سبحانک یا نور،

سبحانک یا معبود،

و سبحانک یا حبیب،

می خوانمش

 

سلام بر تو ای رسول آخرین

محمد!

سلام بر تو ای وصی واپسین

ای هم نامِ محمد!

ای نور ...

 

ر