دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،
دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،

دلت براى خودت بسوزد...


#ریشه_بد_بختى
#راستگویى_کودکانه
پناه مى برم به خدا از شیطان رانده شده
هر چه به شما از مشکلات و سختى ها اصابت کند، حاصل دست خود شماست، حال آن که از بسیارى صرف نظر شده!

قرآن کریم؛ شورى؛ ٣٠
اگر خود را امروز در درّه اى از سختى ها و مشکلات مشاهده مى کنى و دست و پا و کمر حالت را شکسته مى بینى و خود را بى رمق و خسته... به بالاى درّه نگاه کن، ببین در گذشته و حتّى در زمان پیش از بلوغ خود، کجا سر به هوایى کرده اى و پایت لغزیده و روح و روان خود را تا به امروز آزرده اى و شکایت مى کنى از زمینِ سختى که امروز جلوى پاى توست و درست با جلوى بینى خود مى جنگى و آن قدرها که بلدى خود را تبرئه کنى، نمى توانى زمین و خاکِ زبانْ بسته را تبرئه کنى!
برگرد به بالا و دوباره از نو شروع کن، دوباره کودک شو و این بار با همان فرمول «حرف راست را از دهان کودک بشنوید» شیطنت نکن و فقط یک قدم اضافى بر ندار... به ایام بلوغ، به جوانى برگرد و هر چه مى توانى جبران کن...
چه کسى گفته روغن یا کشک ریخته را نمى توان جمع کرد؟ و یا مگر زندگى و روح و روان تو و این خلقت شگفت خدا انقدر کشکیست؟

با زمین و زمان درنیفت و یک بار هم که شده با خود درگیر شو، اصولاً آنان که «خود درگیرى» را فحش مى دانند، اهلِ « گاز زدن زمین » هستند و گرچه کم نیستند این خاک خوارانِ چشم بسته ى مسخره کننده ى ته درّه که گاه اگر بى درد هستند به خود زحمت نمى دهند به بدن و روان و روح خود بنگرند که استخوانش شکسته و خوب استخوانِ شکسته ى دیگران مى بینند و حالشان خراب مى شود و خود نیز از این قضیه مستثنى نیستى علیرضا جان!
آنان که به زمین و زمان فحش مى دهند و همه را مقصر مى دانند الّا خود، کاش دلشان براى خودشان بسوزد و از درّه و اهالى درّه دل بکنند و بروند به «باغِ بالا» و زان پس شاید یک نفر از آن ها که به استخوان هاى شکسته ى تو مى نگرد هم چشم بر قفاى تو، دست بر زانو بگذارد و بى سر و صدا مثل تو بیاید بالا.
علیرضا... کاش دلت براى خودت بسوزد و کاش وقتى سنگ از آسمان مى آید سرِ خود را بکشى کنار، نه اینکه دلت بسوزد که چرا سنگ بر سر کسى مى خورد که گاه باید بخورد و نفهمى که خون از سرت جاریست و دردى نفهمى و «بى درد»، دردِ اهالى تهِ درّه را بکشى...
علیرضا! کاش «خودبین» باشى و کارى به کار این «درّه نشینان» نداشته باشى و انقدر «تجسس» نکنى در احوالِ «خودِ دیگران»...

بله! بالاى درّه باغیست، باغ هایى است و این درّه که امروز در آنى هم بوستانیست نسبت به درّه اى که سقوط در آن یک قدم بیشتر «غفلت» نمى خواهد.
بنگر به بالا! اگر سقوطِ تو از «خود ناشناسى دیگران» است، بشناسشان که چه کرده اى با بدن، روان یا روحشان؛ نه براى این که دلت برایشان بسوزد بلکه دلت براى حال و روز خراب امروزت بسوزد و برگردى و شهر خراب شده ى ٢٠ سال پیشت را آباد سازى که «کار، نشد ندارد» !
برگرد، باز آ ... خود را بشناس که چه کردى با خود و چه خوردنى یا نوشیدنى، در انتهاى باغ تناول کرده اى که از خود بى خود شدى و نفهمیدى و پایت لغزید و افتادى در این چاه و درّه ى عمیق و حالا که چشم باز کرده اى از ناهشیارى به بالا نمى نگرى و سفره شده اى بر زمین. 
بنگر! پدرت آدم سیب خورد و چشمش را که باز کرد دید افتاده در این درّه اى که حالا من و تو به آن دل خوش کرده ایم و در آن ماندگار شده ایم و هر کس قصد کند برود به باغِ بالا، وحشتمان مى گیرد از «وطن»...

و چقدر بد بخت است او که مصرع دوم این بیت را استفهامى ادا نمى کند و گمان مى برد ارث و ژنِ پدر فقط «بهشت فروشى» است:
پدرم روضه ى رضوان به دو گندم بفروخت
نا خلف باشم اگر من به جُوى نفروشم؟

جانِ من! دوستِ من! دوباره باز گرد؛ ببین شیشه ى کدام دل صاف را شکسته اى و پا بر سر کدام مور بى آزار نهاده اى یا کدام گربه ى زبان بسته را شکار کرده اى و براى لذّتى گذرا، روانِ اهالى کدام سیاره را خش دار کردى و کدام بى زبانى را «بى خود و بى جهت» با شلاق زبانت بر درخت باغ کوباندى و یک قدم عقب رفتى و حالا اینجایى... پایین درّه!

عزیز من... نگاه کن، اندیشه کن، چه بر سر خودِ خود آورده اى و تا زمان حادثه از عمر خود بکاه، حتى کمى قبل تر، کودک شو، با خود رو راست باش و حرف راست را از دهان خودت بشنو... 

کودک که شدى ارحم الراحمین دلش برایت مى سوزد، او که «کمال ذاتىِ» نقص ناپذیرش، سبب شده امکان دل سوزى براى خودش عقلاً منتفى باشد و «رحمت واسعه» اش براى ما سوى الله دست بگیرد و کمکت کند و شکسته بندى کند به حکم ذکر «یا جابر» و بشود بهتر از روز اوّل، دلهایى که شکستى و مورى که آزردى و این تکه هاى بدن و روان و روح خودت را از روز اوّلش هم بهتر شود.

پس « امید » داشته باش به « رحمٰنِ رحیم » و باز گرد و بگو : به واسطه ى نام رحمن و رحیم یا به عبارتى: «بسمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیْم»...

و بدان: که چون تو را خدا با سختى نوازش کرد جز او نتواند این درد را بردارد... 
و إن یمسسک الله بضر فلا کاشف له إلا هو؛ انعام ١٧
 
#تدبر_در_قرآن #بسم_الله_الرحمن_الرحیم #یا_جابر #شیطان #آدم #سیب #غفلت #باغ_بالا #کودک #بالغ #صداقت #بهشت #وطن #خود_درگیرى #دل_سوزى #شیطنت #خودبین #تجسس #فضولى #کمال #شلاق #اندیشه #لذت #عقل #الله

#تلگرام: @ar_zakeri