دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،
دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،

موعود این وادی فرست


 

تابِ تابستان ندارم ای خدا بادی فرست

مُردم از بیداد دنیا ای خدا دادی فرست

باز هم غمگینم و محزون دلم در اضطراب

شمع جانم سوخت جانا لحظه ی شادی فرست

من گرفتارم به زندانی مخوف افتاده ام

در قفس پوسیده ام زیتون آزادی فرست

عالم جانم از این آتشفشان تخریب شد

من خرابم، در خراب آباد، آبادی فرست

بی مرامی می کند دنیا به ما رأفت کجاست

مردِ دورانی نمی بینم دگر، رادی فرست

این جهان پر شد ز پوشال و شدم پوشال آن

کوه کوهستان بیاور باز اوتادی فرست

عادت دنیا خدا ظاهر پرستی شد فغان

آیتی فریاد رس در عالمی عادی فرست

کو عروس آسمانی در زمین سنگ و خاک

ای خدا اوّل عروسی بعد دامادی فرست

صاحبم گر صحبتش ممنوع از جرم منست

یک الف، بفرست حا، بائی خدا صادی فرست

موسی و عیسا و احمد را بشر از خود براند

بار دیگر لطف کن موعود این وادی فرست