دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،
دلنوشته ها

دلنوشته ها

به دلِ علیرضا خوش آمدی! ذاکری،

آه دوباره واژه ها


حاشیه مى زنم به تو حاشیه مى زنى به من
کاغذ من رنگ دل و دفتر تو مشک ختن

قصّه ى افسوس تو را خوانده ام و فسون کنى
هیچ که نه، غصّه خورم بسى ز دل کمى ز تن

غصّه ى این دقیقه ها غصّه ى ناسپاسیم
بگویمت قصّه ى دورى از نهادِ خویشتن

کودک نوپاى دلم گم شده در جهانِ تو
بس که غریب مانده او برده ز یادِ جان، وطن

مست شده در این دیار جذبه هاى بى خودى
فریب گشته کار آن شریفِ نزدیکِ کفن
 
خواب عمیق رفته او به شهر غربتِ پدر
هواى حوّا بنگر دوباره شیطان و فتن
 
با نفس فرشتگان، به  نامِ عالى خدا
خویش پرستى بکند به عشق یاس و یاسمن

آه، دوباره واژه ها، واژه ى نور و عاشقى
واى دوباره رقص جنّ پس از شروع این محن

قهقهه مى زند که من آدم و حوّاى دگر 
باز فریب داده ام، به اذنِ تو؛ که؟ اهرمن

شکر غلامِ جمعه ام، جمعه ى راز و عاشقى
منتظرم به نورِ دل، به عشقِ باغ نسترن